مینویسم تا بمونه ...
همزمان با سالروز شهادت سید جان از (چندماه قبلش)رفتم کلاس که در هشتمین سالروز شهادتش به خانواده ش هدیه کنم ...
از حق نگذریم رو این طراحی استاد خیلی کار کرد ...
مراسم زیبایی بود و خیلی شلوغ
همزمان با مارش نظامی در گلزار شهدا و سرود ملی آغاز شد ...
تمام فکر و ذهنم روی مادرش بود
مادری که هنوز بعد8سال اشک چشمش خشک نشده ...و از حال میره!
و در آخرین لحظه تنها این تمثال مبارک از سیدجانم بود که مرحم و آرامشی بود بر همه ی این ساعتها و روزهای غم انگیز زندگی ' مادر
اینجا هم منزل سید جانمه
شب یلدا هیئت بانوان رفتیم منزلشان و روضه بپا شد ...
چند مدت قبل اقاسید سجاد به خواب خانواده شون آمده بودند و فرمودند
من:کاتب امام رضا علیه السلام/امام حسینم❤
ارادت ایشون به اقا علی اصغر بود
و شهادتشون هم مثل آقا علی اصغر از گلو ..
التماس دعا ؛سید خدا
نوکر به راه و شیوه ارباب میره
خدا رو چه دیدی؟
شاید که شبیه تو بی سر کند مرا ...!
ارباب شدی که رو به هر کس نزنم!
؛اولین شهید مدافع امنیت استان گیلان .تک پسر ؛فدایی اسلام
اقاسید سجادحسینی
خدا رو چی دیدی شاید شبیه تو بی سر کند مرا ...
التماس دعا