آب سراب است سراب!
غیر ان آب که در چشم رباب است ،رباب...
بعد مدتها اومدم تهران
ی سر رفتم امامزاده علی اکبر چیذر
اولین بارم بود
بهشتیه برا خودش
اول رفتم سر خاک شهید عنایتی؛علمدار حرم
بعد شهید سید ذریه حضرت زهرا س
بعد رفتم کنار شهید دهقان نشستم و زیارت عاشورا خوندم
رفتم داخل امامزاده زیارت کردم و دیدم وووووووو ی سبد نبات داخلشه
رفتم قسمت اداری که سوالی بپرسم درمورد....
اقاگفتن:از کجایین؟
گفتم شمال
گفت:بشین بشین !
بعد سلام و احوالپرسی گفتن:
من پدر شهید حدادیان
و ایشون مادرشون هستن
دوباره بلند شدم و عرض ادب و..
بعد کمی صحبت
گفتم حاج اقا این نباتا برا چیه ؟
گفتن :خانم...ازنباتای داخل ضریح داریم؟
گفتن نه!
حاج اقا گفتن اینا رو همزمان با غبار روبی حرم میدیم به مردم روز یکشنبه
گفتم پس تبرکی به ما نمیدین؟
چند تا سکه از داخل ضریح بهم دادن
ی شکلات
ی تسبیح
و کتاب شهید حدادیان،آرام جان که خیییلی برام ارزش داشت
بعد التماس دعا و خداحافظی اومدم بیرون
و دوباره رفتم کنار شهید دهقان دوسه بار خواستم بیام و نشد /دلم نمیومد بیام
رفتم چندتا مینو گرفتم کنارش نشستم و تا بلاخره خداحافظی کردم...
#ولی دلم تو اون نباتا موووووند ،هرکی رفت به نیابت منم بخوره
دوسه روز قبل شم با ی گلاب رفتم بهشت
حسین جانو دیدم و ی مداحی پلی کردم
گلاب و ریختم رو صورتش و کنارش نشستم
خودشم که تا دیدم
دستشو از ته دل بوسه زدم و دعا کردم و اومدم ...
#ان شاالله قسمت همگی زیارت بامعرفت